ما و هیچکس دیگه

ما و هیچ کس جز ما در گیجی منتظر ابدیت هستیم و زمان آن را در رحم ما ندارد.


پیش تو بودم و سوت باد برایمان یاس غمگین آورد.
ای لیث، سپید زیستم و سیاهی پرنده آسمان شدم، سراب یاس بنفش شدم، دلتنگش می شوم هر گاه که بسیار خسته می شوم، گویا این از دست دادن ربطی به باطل ما دارد. وطن بد خلق و بی ثبات


نه نیازی به نگرانی در مورد غم و اندوه وجود دارد و نه نیازی است که دیوارها به عنوان مرزهای مورب بین پاهای من و سر شما قرار بگیرند.
صدا به این معنی نیست که نفس نفس بزنم تا با لرزش های نامفهوم پیاده روها و احساسات عقیمم را توضیح دهم.
غم تو طولانی است لیث.
پس تصور کن که بهار از ایمان من و تو تغذیه می کند تا از خاکستر گلها رشد کنند.

از نسخه موبایل خارج شوید