ادبیات

جز عشق من به او

انگشت کوچکم را از همه چیز می گیرد که وقتی شرمنده ام نمی توانم از آن فرار کنم او چیزی می خواهد تا بتوانیم از تنها عذابی که برای عشق می کشیم فرار کنیم. یه قاشق شکر تو چایی بریزم


او دوست ندارد من برای مدت طولانی سکوت کنم، اما این یک بیماری طولانی مدت بود و یک نفر باید بعد از یک میلیون تلاش و کمی ناامیدی خسته شود، تقصیر عشق نیست که برای ما ایجاد شده است. فقط و تقصیر او نیست که سعی نمی کند امیدی را که واقعاً وجود دارد از جان جان بگیرد و تقصیر من نیست که اگر تو بروی دلم بشکند.


این هنوز پادزهری است بین دنده های شکسته و ویولنی که موسیقی اش هرگز محو نمی شود، با وجود هر صدایی که در هوا پرتاب کردم و همه چیز بینمان را خفه کردم.
او هنوز دوست دارد برای من یاس بچیند، و هنگام غذا خوردن دهانم را با دستمال پاک می کند، هنوز چشمانم را شبیه بینی می کند که از او فرار می کنند، او دوست دارد به من غذا بدهد و در بطری آب را برای من باز کند و اشک را در بیاورد. از چشمانم از خنده
او از جمله کسانی بود که به جز عشق من به او، تمام دنیا را مسخره کرد.

مقالات ذات صل

همچنین تماشا کنید
نزدیک
برو به دکمه بالا
اکنون به صورت رایگان با Ana Salwa مشترک شوید شما ابتدا اخبار ما را دریافت خواهید کرد و ما در مورد هر خبر جدید برای شما اعلان ارسال خواهیم کرد لا نعم
انتشار رسانه اجتماعی رسانه ای طراحی شده توسط: XYZScripts.com